نوشته شده توسط : سینا بدون نادیا

امروز تولد نادیا بود

عشقم تولدت مبارک

یعنی امروز از منم یادی کرده؟!! خدا می دونه

امروز صبح جلو خونشون خیلی منتظر شدم وقتی داره میره مدرسه یه لحظه ببینمش ولی نمی دونم چرا ندیدمش

دلم واسش خیلی تنگ شده...امروز واسه من خیلی عزیزه ولی یکی از سخت ترین روزای زندگیم بود

دیشب نحوابیدم یعنی نتونستم بخوابم دیگه مث دیوونه ها هر شب نصب شبا می زنم بیرون میرم محلشون

نمی دونم چرا ولی هیچ جوره نتونستم فراموشش کنم....کاش می مردم و این روزارو نمی گذروندم 

فک کنم تو عمرم این جوری عاشق کسی نبودمولی نادیا هیچ وقت عشقی به من نداشتداشت ولی نه به اندازه ی اون خیلی کمتر ازون...نادی خیلی زود همه چیه منو فراموش کرد خیلی زود....ولی کاش می دونست چه کاری با من کرد...

امروز تولدشه...اون می خنده و من گریونم

دوسش دارم

همیشه بخنده

چند روزه به جای من اون میشه فدای تو

میمیره برای تو خیره ست تو چشای تو

من می رم ولی بدون میمونم به پای تو 

می سوزم

چند روزه که نیستی و موندم تو هوای تو

مونده روی قلب من زخم رد پای تو

میمیرم بدون تو قربون چشمای تو

می سوزم

 



:: بازدید از این مطلب : 1032
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سینا بدون نادیا

نمی دونم چی بنویسم...اصلا حال خوبی ندارم....هر کار کی کنم نگار فراموش کنم از فکرم نمیره...حتی سعی می کنم ازش متنفر شم بازم نمیشه

 مث دیوونه ها ساعت 3 نصف شب رفتم جولو خونشون و محلشون آهنگ و زیاد کردمو زار زار تو ماشین گریه می کنم....وای دیگه نمی دونم چکار کنم....کاش عاشق نشده بودم

نگار بد کردی باهام

ولی هنوز دوست دارم و از خاطرم نمیری

 



:: بازدید از این مطلب : 1022
|
امتیاز مطلب : 96
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سینا بدون نادیا

سلاااااام.من سینامخوبین خوشین سلامتین؟دلم یه عالمه واسه نوشتن توی وب و شما تنگ شده بود

یه معذرت خواهی می کنم وساه اینکه همونطور که می دونین این وب پاک شده بود من دوباره ساختمش آخه می دونین یه داستانایی داره که طولانیه و بدن واستون تعریف می کنم

می دونین دوباره دارم تو وب می تویسم ولی اینبار تنها

بهم خیانت شدنادیا خوردم کردبه این صورت که در تصویر مشاهده می کنین

نبینین می خندم....دلم پر از حسرت و غمههنور باور نکردممی دونین گاهی باور کردن حقیقت چقدر سخت میشه...آدم دلش می خواد هیچ وقت باور نکنه و چشماشو رو دنیا ببتده...ولی کاش میشدنه نمیشه

می دونین باز بهم خیانت شد...نادیایی که توی همین وب نوشت سینا دنیامینادیایی که نوشت هیچ وقت تنهات نمیذارم

ولی دیدین عهد و پیمونا خیلی وقتا دروغه؟

یادمه یه روز یه دختر خانومی نظر گذاشت و گفت که اسم عشق اونم سیناست ولی حسرت خورد که عشقشون مثل عشق ما نیست

حالا تموم زندگیه من حسرت و آهه....

حالا دیگه چیزی جز یه مشت خاطره و این وب ندارم

هی روزگااااارنمیدونم باید بخندم یا گریه کنم؟!

آدما چه راچت می تونن دل همدیگرو بشکونن مگه نه؟

خیلی حرف تو دلمه ولی حتی نای حرف زدنم ندارم

کاش انقدر زود دل نمی بستم و ساده عاشق نمیشدم

فک میکردم بالاخره تونستم اون کسیو پیدا کنم که تونست عشقو تو قلبم بیدار کنه ولی......دلم بازم بازیچه شد

هی خدااااا

می نویم بدون نادیا و انقد می نویسم تا خالی بشم

خوشبخت شی نادیا

دوست داشتم

دوستان بای تا های



:: بازدید از این مطلب : 1022
|
امتیاز مطلب : 96
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : یک شنبه 10 بهمن 1389 | نظرات ()